شما ارسال کردید: دوستم تعریف می کرد دیروز داشتم از روستامون به شهر بر می گشتم. امسال به خاطر بارندگی هایی که شده، اینقدر پروانه توی دشت هست که نگو. زیبایی این موجودات به کنار، وقتی در مسیر می آمدم، اینقدر این زبان بسته ها به شیشه ماشین می خوردند که هم دلم سوخت و هم شیشه ماشین حسابی کثیف شده بود.
به او گفتم: ای کاش بالای ماشینت یک تور می بستی و در مسیر که می آمدی یک عالمه پروانه جمع می کردی.
پرسید: بعد آن ها را چه کار می کردم؟
گفتم: می رفتی بادکنک های شفاف بزرگ می خریدی و در هر بادکنک سه، چهارتا پروانه می گذاشتی و می رفتی به پارکها و این بادکنک ها را می فروختی. اگر می خای بگی، نمیشه پروانه را داخل بادکنک گذاشت، من هم اول مثل تو بودم، ولی توی اینترنت سرچ کردم، دیدم خرس را هم توی بادکنک میشه کرد، پروانه که جای خود داره!
من که اگر چنین بادکنکی می دیدم که چندتا پروانه خوشگل هم داخلش بود، نه برای بچه ام، بلکه برای خودم می خریدمش!!!
ایده خوبی داده بودم، ولی نمی دانم چرا به من گفت: می دانی دو خصلت را با هم داری؟ هم احمقی و هم سنگ دل!!!
🎓 نکته آموزشی: توجه به «منابع اطراف» یکی از راه های رسیدن به ایده است.
برامون مهمه بدونیم نظر شما درباره این مطلب چیه؟ لطفا به این مطلب امتیاز بدهید: ( )
با ما همراه شوید: